در این مقاله به بررسی نکات و تجربیات دکتر شاهحسینی، كارآفرین نمونه كشور، سخنران و مربی حوزه مدیریت و كارآفرینی و نیز بنیانگذار چند آموزشگاه زبان در تهران و گرمسار ، درباره شروع كردن و شروع از صفر می پردازیم.
ابتدای سال جدید است. شاید خیلیها بخواهند یك شروع جدید داشته باشند، اما بهواسطه اینكه چیزی نداشته و بهاصطلاح در نقطه صفر قرار دارند، میترسند چنین كاری بكنند. خیلیها تصور میكنند برای شروع باید سرمایه و جا و امكانات و ارتباطات زیادی در اختیار داشته باشند.
این البته نگاه درستی نیست. شما اگر به هر دلیلی در نقطه صفر قرار داشته باشید و میخواهید شروع كنید، باید به این درك برسید كه مهم، برنامه و نقشه راه و مهارتهای شماست، نه امكانات و پول و ارتباطات. این موارد بعدها به دست خواهند آمد.
برای اینكه متكلم وحده نبوده و همه حرفها را از خودمان در نیاورده باشیم، پای صحبتهای دكتر علی شاهحسینی مینشینیم.
شاهحسینی، كارآفرین نمونه كشور، سخنران و مربی حوزه مدیریت و كارآفرینی و نیز بنیانگذار چند آموزشگاه زبان در تهران و گرمسار است. در صداوسیما نیز بهعنوان یك كارشناس حضور پررنگی دارد. درباره شروع كردن و شروع از صفر، تجربه و نكتههای این چهره را با هم مرور میكنیم.
درس اول، درست دخلوخرج كردن
دكتر شاهحسینی نكته اول را در مدیریت دخلوخرج میداند؛ امری كه باید از قبل در شما وجود داشته باشد. «من از دوم راهنمایی دفترچهای داشتم كه به دفترچه پسانداز معروف بود. البته كار مادرم بود. پدرم بیرون از خانه بود. مادرم با كیاست و سیاست خودش، ما را اینطور بار آورد. با همان پساندازهایی كه از دوران مدرسه داشتم، در روزگار سربازی لنگ نماندم. من در خانوادهام آموختم چطور پسانداز كنم، چطور خرج كنم و چطور بیخود و بیجا خرج نكنم.
از سویی بهشدت معتقدم اگر آدم مثبتی باشید توانایی اقتصادی به شما قدرت انجام خیلی از كارها را خواهد بخشید. حتی در چنین صورتی، این توان اقتصادی پشتوانههای اعتقادی شما را هم قویتر خواهد كرد. پس درس اول میتواند آموختن خرج و دخل و درست دخلوخرج كردن باشد؛ هم به خودمان و هم به فرزندانمان.»
با خوبها كار كنید
نكته بعدی كه دكتر به آن اشارتی دارد، بحث كار كردن با افراد و آدمهای خوب است. او به نصیحتی از پدرش اشاره میكند كه همیشه یادش مانده است؛ اینكه اگر قرار باشد طلا را از آدمی بد و مس را از آدمی خوب بخرید، حتما بروید و مس را از آدمی خوب بخرید و نگویید كه خدمت و محصولی رد و بدل میشود و ارتباطی به اخلاق و شخصیت طرف مقابل ندارد. اینها در كار اثرگذارند. «یاد جملهای از وارن بافت میافتم، بزرگترین چهره سرمایهگذاری جهان و شاید هم تاریخ. او میگوید با آدمهایی كه از آنها خوشش نمیآید، كار نمیكند. برای او مهم است با افرادی كار كند كه از آنها خوشش میآید و میتواند به آنها اعتماد كند. حالا حكایت ماست.»
برای خودتان تخصصی دستوپا كنید
موضوع مهم بعدی، داشتن یك تخصص و مهارت است. این كارآفرین قدردانی شده كشوری در این زمینه نگاه جالبی دارد. ابتدا تخصص و سپس تجربه خود را با ما چنین به مشاركت میگذارد: «سعی كنید حتما تخصصی داشته باشید. تخصص كه داشته باشید، میتوانید كسبوكاری را هم شروع كنید. درست مثل یك چشمه میماند. تخصص، یعنی چشمه شما جوشان است و از خودتان چیزی دارید. اما وقتی تخصصی نداشته باشید، این چشمه خشك شده و چیزی از خودش نخواهد داشت. جاهای مختلفی هم اشاره كردهام كه تخصص داشتن، باعث میشود اتفاقات جالب و خوشایندی برایتان بیفتد.
این اتفاقات را برایتان چنین شرح میدهم:
تخصص، درآمدتان را افزایش میدهد چون جزو معدود افرادی هستید كه این كارها را بلدید.
تخصص آرامش میآورد چرا كه این كارفرماست كه نیازمند شماست نه شما نیازمند كارفرما.
تخصص محبوبیت میآورد چرا كه كار دیگران را راه میاندازید.
تخصص اعتمادبهنفس میآورد چرا كه میتوانید كار خاصی را بهتر از دیگران انجام بدهید.
تخصص اقتدار و شجاعت به شما هدیه میدهد كه نتیجه همان اعتمادبهنفس و آرامش است.»
ایدهای كه از آن جواب گرفتهام
شاهحسینی در ابتدا متوجه شد كه در درس زبان انگلیسی ضعیف است، ولی... بهتر است داستان را از خودش بشنوید: «تنها درسی كه با تك ماده قبول شدم تا دیپلم بگیرم زبان بود. كلا سر درنمیآوردم كه چرا میگویند it is book و چرا میگویند they are books. دیدم كه در این درس ضعیفم. رفتم و در یك موسسه زبان آزمون تعیین سطح دادم، در سطح نوجوانان ارزیابی شدم.
9 ماه تماموقت گذاشتم و شب و روز زبان خواندم. بهقدری زبانم قوی شده بود كه در آزمون آموزش و پرورش و میان آنهمه لیسانس و دانشجو و فوقدیپلم، رتبه سوم را آوردم.» او معتقد است كه باید مشاورانی آگاه و دلسوز و متخصص و كاربلد هم داشته باشید: اگر یك مشاور آگاه و متخصص به من بگوید كه مثلا صد روز از فلان رودخانه عبور كرده و هر بار یك سنگریزه درون آن بینداز، من بدون چونوچرا و با اعتقاد كامل، این كار را خواهم كرد. یعنی صد روز از این رودخانه عبور میكنم، نه 99 روز. روزی هم یك سنگریزه میاندازم، نه یكمشت.
با خودم نمیگویم حالا مگر به جای یك سنگریزه، دو تا بیندازم چه میشود؟ من توی عمرم این كار را كردهام و نتیجهاش را هم گرفته و دیدهام.»
شروع كنید، حتی از جایی كوچك و مختصر
بحث بعدی این كارآفرین، شروع كوچك است. او خودش نیز از شروعهای كوچك به این جایگاه رسیده و معتقد است برای شروع، واقعا نیازی به سرمایه و جا و امكانات چندانی نداریم. «بیشتر وقتها برای شروع شاید نیاز به سرمایه خاصی هم نداشته باشید. تنها باید دانش و مهارتی داشته باشید. من از ابتدا كه در آموزشوپرورش مشغول به كار شدم، خیلی دوست داشتم یك آموزشگاه زبان داشته باشم. دوستانم نیز این را میدانستند.
خلاصه این آرزو در دلم مانده بود. تا اینكه روزی به مسجدی در محله اتابك تهران دعوت شدیم برای مراسم جشنی. بعد از مراسم، به اتاق بالای مسجد كه متعلق به بسیج بود، رفتم. دیدم دو تا اتاق خالی موكت شده در اختیار دارند. به شوخی به دوستم گفتم اینها را به ما نمیدهند؟ زبان یاد بدهیم؟ او هم جدی گرفت و گفت چرا نمیدهند. رفت و صحبت كرد و این دو اتاق در اختیار ما قرار گرفت. یعنی به همین راحتی.
من چون زبان بلد بودم ولی سرمایه و كلاس و جا نداشتم، از این طریق توانستم كارم را شروع كنم. با ما شرط كردند روزها موكتها را جمع کنیم و صندلی بگذاریم و شبها، صندلیها را جمع و موكتها را پهن كنیم تا آنها هم بتوانند به برنامههای خودشان برسند. من هم سریع رفتم و 20 تا صندلی تاشو خریدم با یك تختهسیاه.
یك آگهی سیاهوسفید هم چاپ كردم و خودم بردم و در خانهها پخش كردم. بعد پشت تلفن نشستم تا تماس بگیرند. كلاس ما با 40 دانشآموز شروع شد.» جالب بود كه تابستان همان سال، تعداد دانشآموزان آنها به 350 نفر رسید؛ طوری كه یك منشی و یك معلم كمكی هم گرفتند. وقتی دیدم كارم دارد گسترش پیدا میكند، تصمیم گرفتم یك ساختمان مستقل بگیرم. اما من فقط یك فوقدیپلم مكانیك داشتم. سن و تجربهام طوری نبود كه به من مجوز بدهند. تسلیم نشدم. با كسی صحبت کرده و از مجوز آنها استفاده كردیم. یعنی مجوز از آنها و كار از ما. ساختمانی را هم اجاره كردم و بهاینترتیب اولین آموزشگاه من شكل گرفت.»
مانند موشک کروز باشید
دكتر علی شاهحسینی، صحبتهای خودش را چنین پایانبندی و جمعبندی میكند: میخواهم به نكته جالبی اشاره كنم ولی دوست دارم از آن بد برداشت نكنید.
در كشورهای پیشرفته معروف است كه میگویند كسی را كه حقوق خوانده مثلا به عنوان شهردار انتخاب نمیكنند. چرا؟ چون همه چم و خم قانون را میداند، میترسد كاری بكند و درنتیجه حركتی نمیكند و از ترس توبیخ، باعث پیشرفت شهر هم نمیشود.
من زمانی كه اولین آموزشگاه مستقلم را زدم و شهرداری و مالیات و دارایی سراغم آمد، به مشكلات زیادی خوردم. اصلا نمیدانستم مالیات یعنی چه. مطمئن باشید اگر این جور چیزها را میدانستم، دستبهكار نمیشدم. البته منظورم این نیست كه اصلا فكر نكنید، منظورم این است كه اطلاعات و عمل شما باید شانهبهشانه هم حركت كند.
گاهی ندانستن یك اصل، باعث میشود شما كاری را انجام بدهید كه اگر از آن خبر داشتید، هیچوقت اقدام به این كار نمیكردیم. در كل باید به شما بگویم همه كارآفرینان و حتی خود من، از هیچ همهچیز را بنا كردیم. من در اوایل كار یك رنو 5 مدل 61 داشتم كه كف آن سوراخ بود و در مواقع بارندگی آب توی آن جمع میشد. با همان ماشین سفر هم میرفتیم. اما بهسختی كار كردم و توانستم به موفقیت برسم.
معتقدم موفقها چون موشك كروز میمانند. وقتی هدفی را شناسایی كردند، تا به آن اصابت نكنند ولكن نیستند. همین سماجت و پافشاری است كه جواب میدهد. شاید بعضی وقتها مسیر را عوض كنند، ولی درنهایت به هدف اصابت خواهند كرد.»
منبع: روزنامه جام جم