میخندد و میگوید: «بعضی دوستانم میگویند: با این کارهایت، باعث شدهای در هنر چهلتکه، مدعی زیاد شود و بهاصطلاح بازار را خراب کردهای... اما من از اینکه برای خودم رقیب درست کنم، خوشحال میشوم و همچنان به آموزش افراد بااستعداد و کارآفرینی برای آنها ادامه میدهم.»
زیباییهای غافلگیرکننده از همان پشت در کارگاه چهلتکهدوزی شروع میشود. تلفیق هنر بهجامانده از خاطرات مادربزرگها با زندگی امروز و اجرای آن در قالب وسایل کاربردی، ابتکار «فاطمه نادریفر»، بانوی کارآفرین باانگیزهای است که ثابت کرده جای هنرهای اصیل و صنایع دستی ایرانی در گوشه تاریک موزهها و نمایشگاهها نیست و با کمی ذوق و خلاقیت میتوان آنها را وارد جنبههای جاری زندگی مدرن امروزی کرد و از زیبایی آن لذت برد. این هنرمند 43ساله در 15سال گذشته با تلاشهای ارزشمندش در این مسیر توانسته هنر اصیل چهلتکهدوزی را احیا کرده و به توانمندسازی تعداد زیادی از بانوان هموطن از طریق آموزش این هنر کمک کند.
هنر؛ میراث خانوادگی ما
«عشق به هنر در خانواده ما ارثی است؛ مادرم 40،50 سال قبل دیپلم خیاطی داشت و علاقه به هنر از او به ما بچهها هم رسید. برادران بزرگترم دستی در هنر آیینهکاری دارند و توفیق خدمت در طرح بازسازی حرمهای مقدس سامرا، حرم مطهر حضرت معصومه(س) و مرقد امام خمینی(ره) را داشتهاند. ماجرای من و دنیای هنر هم از کودکی با یادگیری سرمهدوزی، خیاطی و... در تعطیلات تابستانی مدارس شروع شد. بزرگتر که شدم، دلم میخواست هنری داشته باشم که بتوانم بهعنوان منبع درآمد روی آن حساب کنم. این آرزو تا بعد از ازدواج و تولد 2فرزندم هم با من بود. آن زمان بااینکه در رشتههای سفرهآرایی و آشپزی ایرانی هم مدرک گرفتهبودم و گهگاه در فرهنگسرا به علاقهمندان آموزش میدادم و علاوهبراین، تابلوهای سرمه و مرواریددوزیام مشتریانی از دبی داشت اما ازآنجاکه رسیدگی به فرزندانم در اولویت بود، همچنان هنر بهعنوان یک موضوع فرعی در زندگیام محسوب میشد.»
فاطمه نادری فر با اشاره به درآمد ناچیز رشتههای هنری در مشاغل خانگی ادامه میدهد: «وقتی گلدوزی با چرخ را بهصورت حرفهای یاد گرفتم و بعد از چند روز جستوجو در بخش کار در منزل آگهیهای روزنامهها بالاخره در زمینه تکهدوزی روی لباسهای بافتنی کار آوردم خانه، تازه فهمیدم چقدر درآمد کارهای هنری خانگی پایین و به نسبت زحمتش ناچیز است. به این نتیجه رسیدم که کار هنری به این شکل و بدون پشتوانه، بیفایده است.»
هنرمند آمریکایی آثارم را به هنر خودش ترجیح داد
«پسرم که از آب و گل درآمد، کار چهلتکه را شروع کردم و وارد دنیای جدیدی شدم. آنقدر تنوع و ترکیب رنگها در این کار جذابیت داشت که سایر هنرها در نظرم کمرنگ شد. شروع کردم به دوختن کارهای چهلتکه برای دوست و آشنا و هر کدام از آنها خودش تبلیغکننده کار و هنرم شد. اولین نمایشگاه را که از آثار چهلتکهام برگزار کردم، پنجرههای جدیدی به رویم باز شد.»
خانم کارآفرین مکثی میکند و میگوید: «استقبال از آثارم فراتر از انتظار بود؛ مسئولان میراث فرهنگی حسابی تشویقم کردند و گفتند: هیچ هنری تا این حد جای کار ندارد. چند خیاط حرفهای هم با تحسین ظریفکاریام، پیشنهاد کردند یک کار مشترک را شروع کنیم. اما واکنش یک بازدیدکننده آمریکایی حسابی در خاطرم ماندگار شد. جالب است بدانید چهلتکه، یک هنر جهانی و بهروز است. آن خانم آمریکایی با اینکه خودش هنرمند چهلتکه کار بود، کارهای مرا تحسین کرد و تعدادی از آنها را خرید و بهعنوان سوغاتی به کشورش برد.»
من و هنرجویانم همزمان شاغل شدیم!
برای کسی که از هنر و مهارت و توانمندی، آتشی زیر خاکستر دارد، کوچکترین جرقه هم کافی است برای شعلهور شدن و نور پراکندن. هنرمند قصه ما هم قدر فرصتی که نصیبش شدهبود را خوب دانست: «آن نمایشگاه، بهانهای برای آشنایی من با سازمان فنی و حرفهای و مرکز مهارتآموزی شهرداری شد و به پیشنهاد آنها کار آموزش را در سراهای محله، مراکز کارآفرینی کوثر و... شروع کردم و بعد از یکی دو سال هم توانستم آموزشگاه دایر کنم. بعد از مدتی، شیوه آموزشیام که در مدت کوتاهی به توانمندسازی هنرجویان منتهی میشد، مورد توجه موسسههای خیریه قرار گرفت و آنها هم با معرفی بانوان سرپرست خانوار به آموزشگاه من، باعث گسترش این زنجیره توانمندسازی شدند.»
در کلاسهای بانو نادریفر، آموزش از اشتغال جدا نیست. او دراینباره میگوید: «در شروع آموزش هنر چهلتکه به خانمهایی که با امید درآمدزایی به کلاس آمدهبودند، میگفتم: اگر دوخت همین اولین تکه را خوب انجام دهید، همین طرح را به شما سفارش میدهم. میتوانید همین را در خانه تولید کنید و بابتش دستمزد دریافت کنید. همین اتفاق به آنها انگیزه میداد و باعث میشد در مدت کوتاهی کار را یاد بگیرند و بدون نیاز به بیرون آمدن از خانه، شاغل شوند.»
خانم کارآفرین با لبخند رضایت ادامه میدهد: «خوشحالم که در این کارگاههای آموزشی با خانمهای بااستعدادی آشنا شدم و توانستم به پرورش توانمندیهایشان کمک کنم. خوشبختانه بسیاری از آنها حالا روی پای خود ایستادهاند و حتی بعضیها خودشان کارآفرین شدهاند و توانستهاند برای خانمهای دیگر ایجاد اشتغال کنند.»
سیستان و کرمانشاه، انگیزه رقابت با کالاهای چینی
«حدود 6 سال قبل، از من برای مشارکت در یک طرح بینالمللی در مناطق کمآب کشور دعوت شد. این طرح که با حمایت سازمان ملل در استانهای کرمانشاه و سیستان و بلوچستان اجرا میشد، بر مهارتآموزی بانوان روستایی و ایجاد اشتغال برای آنها در روزگار کمآبی و بیرونقی کشاورزی استوار بود. از من دعوت شد به این 2 استان بروم و از طریق آموزش هنر چهلتکه، برای خانمها ایجاد اشتغال کنم اما با یک شرط؛ اینکه به آنها تضمین خرید هم بدهم.»
این شاید مهمترین آزمون برای بانوی هنرمندی بود که از وقتی در متن کار تولید قرار گرفتهبود، حضور مهمانان سرزده و رقابت نابرابر آنها با تولیدکنندگان ضعیف داخلی کامش را تلخ کردهبود و همیشه دنبال راهی برای پایان دادن به این روند ناخوشایند بود: «آن روزها با چهلتکهکاران تهرانی –که تعدادشان هم بسیار کم بود- آشنا شدهبودم و میدیدم آنها فقط به آموزش هنرجویان مشغولاند و در کنارش تولید بسیار محدودی دارند چون این هنر، یک کار زمانبر است. اما در حالی که تولیدات ایرانی در بازار بسیار کم و گرانقیمت بود، درعوض بازارمان پر بود از کارهای چهلتکه بیکیفیت و ارزانقیمت چینی. از این موضوع خیلی رنج میبردم و همین انگیزهای شد که به فکر افتادم بیایم و تلاش کنم با پایین آوردن هزینه تولید این محصولات هنری، به افزایش تعداد و پایین آمدن قیمت آنها در بازار کمک کنم.»
از آموزش تا اشتغال در 4 روز!
دلش را به دریا زدهبود که بیآنکه پشتوانهای برای فروش داشتهباشد، فقط با توکل بر خدا و تکیه بر هنر و پشتکار ایرانی، تضمین خرید را به مجریان طرح بینالمللی «مِنارید» داد اما خیلی طول نکشید که بهعنوان اولین بانوی کارآفرین با توانایی تولید انبوه وارد بازار صنایع دستی و آثار هنری شد: «کار را با آموزش 110 نفر از بانوان سیستانی و کرمانشاهی شروع کردم، در حالی که من از آنها و آنها از من مشتاقتر بودیم. یادم میآید در کرمانشاه قرار بود طی 4 روز در روستای رَزین به خانمها آموزش بدهم، روستایی که 40 دقیقه تا شهر فاصله داشت. مجریان طرح برایم در مهمانسرایی در شهر اتاق گرفتهبودند و از نظر آنها کافی بود روزانه 2 ساعت برای آموزش به روستا بروم و بعد به محل استراحتم برگردم. اما از نگاه من، این نشدنی بود. به آنها گفتم: بروید، روز آخر طرح بیایید دنبالم. کار را با خانمها شروع کردیم و طوری شد که از صبح تا شب، تا وقتی که جان داشتیم، کلاس را ادامه میدادیم. حتی میگفتم: بروید شام بخورید و برگردید. آن 4 روز کلاس فشرده و پیوسته، معادل 2 سال آموزش عادی بود و باعث شد خانمها کار چهلتکه را خیلی سریع و باکیفیت یاد بگیرند.آن کارگاهها در چند نوبت دیگر هم برگزار شد و ازآنجاکه چرخ خیاطی، اتو و باقی ابزار کار توسط مجریان طرح در اختیار بانوان روستایی قرار گرفتهبود، آنها بلافاصله شروع به تولید کردند و با سفارشهایی که من برایشان میگرفتم، مشغول کار شدند.»
با کارآفرینی قیمت بازار میشکند
از برق چشمهای خانم کارآفرین میتوان پایان شیرین این تلاش خستگیناپذیر را حدس زد: «نتیجه کار، عالی بود. به طور مثال، یک مدل رومیزی چهلتکه را یک خانم همکار من بهتنهایی در یک ماه تولید میکرد و بعد به قیمت 400، 500 هزار تومان در بازار میفروخت. اما خانمهای روستایی بهصورت گروهی در زمان کوتاهی تعداد زیادی از آن رومیزی را تولید میکردند و برای من میفرستادند، من هم میتوانستم با قیمت ارزان آنها را به بازار عرضه کنم. این یک معامله چندسر برد بود؛ آنها بهسرعت کار تولید میکردند و به نسبت کارشان درآمد خوبی کسب میکردند، من به تنها تولیدکننده محصولات چهلتکه تبدیل شدهبودم که کار انبوه انجام میداد و بازار هم برای اولین بار محصولات چهلتکه باکیفیت ایرانی با قیمت ارزان به خود میدید.»
او به روتختی زیبایی با عنوان «طرح موج» اشاره کرده و اضافه میکند: «این حُسن کار انبوه است؛ همین روتختی که متشکل از بیش از 4 هزار تکه پارچه است را اگر یک هنرمند بهتنهایی بدوزد، یک ماه تمام زمان میبرد و بعد با قیمت 2 تا 3 میلیون تومان به بازار عرضه میشود اما این کار را بچههای کارگاه من در کمتر از 3 روز آماده کردند! یک نفر برش زد، چند نفر چرخ کردند، یک نفر اتو زد و... و ما این کار را 800 هزار تومان به بازار عرضه میکنیم. بهاینترتیب هم ما سود میبریم، هم مشتری.»
شاغل نه، کارآفرین شدند
«به سیستان و کرمانشاه رفتهبودیم که در قالب آن طرح بینالمللی به اشتغال زنان روستایی کمک کنیم و من هم سفارش کار و تضمین خرید به آنها بدهم اما 6 ماه بعد، وقتی به خودمان آمدیم که داشتیم کار بزرگتری میکردیم و در کرمانشاه برای آن خانمها کارگاه میزدیم.»
مربی دلسوز خانمهای روستایی میخندد و ادامه میدهد: «خانمها مشتاق بودند و خواستند تا بالاخره برایشان کارگاه دایر شد. شاید باور نکنید اما همان خانمهایی که تا دیروز حتی هزار تومان هم درآمد نداشتند، بعد از مدتی بهقدری در کار چهلتکه به مهارت رسیده و حرفهای شده بودند که وقتی من یک سفارش به آنها پیشنهاد میکردم، اول میپرسیدند: حقالزحمهاش چقدر است؟ میخواهیم ببینیم برایمان صرفه دارد یا نه، چون از چند جای دیگر هم سفارش گرفتهایم و وقت نداریم!»
میپرسیم: «این برای شما ناخوشایند نبود؟» نادری فر محکم و با رضایت میگوید: «نه. خیلی هم خوشحال میشدم که هنرجویانم به این حد از توانمندی رسیدهاند. من لذت میبرم کسانی که خودم آموزش دادهام، به رقیبم تبدیل میشوند.» و ادامه میدهد: «یکی از خانمهای آن روستا که برای من کار میکرد، چند سال بعد به دلیل فوت همسرش ناچار به مهاجرت به شهر کامیاران، شهر پدریاش شد. او را به تهران آوردم و با شرکت در آزمون سازمان فنی و حرفهای موفق به دریافت مدرک شد. با آن مدرک و با حمایتهایی که از او کردیم، توانست بهعنوان اولین نفر در کامیاران کلاسهای آموزش چهلتکه دایر کند و خودش به هنرجویان آموزش دهد و آنها را به توانمندی برساند. این تجربه خوب، یعنی دایر کردن کارگاه را در شهر زابل و بعدها در شهر همدان هم داشتیم. حالا هنرجویانی که پرورش دادهبودم، در این شهرها مشغول آموزش هنر چهلتکه و تولید در این زمینه هستند.»
صادرکننده میشویم اگر...
خانم کارآفرین نفسی تازه میکند و از حرکت گام به گامش در هرچه بهصرفهتر کردن تولید آثار چهلتکه اینطور میگوید: «با خودم گفتم برای پایین آوردن هزینه تولید اولین قدم این است که راهی برای کاهش قیمت مواد اولیه پیدا کنم. کلی تحقیق و دوندگی کردم تا توانستم با کنار زدن واسطهها، پارچه و ابزار کار مانند صفحه برش و کاتر را به طور مستقیم از کارخانههای تولیدکننده تهیه کنم و به دست بانوان روستایی در کرمانشاه و سیستان برسانم. این اتفاق افتاد و توانستم ابزار و وسایل اولیه را با حدود یکپنجم قیمت بازار به دست خانمها برسانم.»
فاطمه نادریفر در این مسیر یک تجربه شیرین دیگر هم داشتهاست: «شاید باور نکنید که حتی خطکش ساده مخصوص این کار هم تولید ژاپن بود و ما آن را از ترکیه وارد میکردیم! اما خوب است بدانید در 6،7 سال گذشته آنقدر طرحهای مختلف ارائه دادم تا بالاخره خودمان توانستیم خطکش مدرّج موردنیاز برای تولید آثار هنری ازجمله محصولات چهلتکه را تولید کنیم و از این طریق به صرفهجویی بسیار خوبی در هزینههایمان برسیم. البته متاسفانه هنوز نتوانستهام برای تولید انبوه آن اقدام کنم و فقط به آموزشگاههای هنری ارائه دادهام اما جالب است بگویم امروز خطکشهای ما به ترکیه صادر میشود.»
این کارآفرین موفق معتقد است هنرمندان و کارآفرینان ایرانی میتوانند پاسخگوی نیاز بازار به محصولات هنری و حتی صادرکننده باشند اما به یک شرط: «ما میتوانیم نیاز بازار را تأمین کنیم به این شرط که مسئولان جلوی ورود کالاهای چینی بیکیفیت ارزانقیمت را بگیرند. ما کارآفرینان و تولیدکنندگان ایرانی اگر خیالمان بابت بازار فروش راحت باشد، میتوانیم در زمینه تولید محصولات متنوع هنری برای تمام ایران اطمینان بدهیم.»
برق امید چشمهایشان میلیاردها تومان میارزد
«هنر چهلتکهدوزی تنوع فراوانی دارد؛ از عروسک دوزی تا دوخت رومیزی، روتختی و... خود من ابتکارات فراوانی در این هنر ارائه کردهام و محصولات جدیدی مانند کیف و کولهپشتی، ساک و سرویس خواب نوزاد، دستکش فر و... را با استفاده از هنر چهلتکه تولید کردهام. یادگیری این هنر مختص گروه سنی خاصی نیست. از دختر 8ساله تا خانم سالمند بازنشسته در کارگاههای من حضور داشتهاند و همه آنها هم موفق بودهاند.»
فاطمه نادریفر با اشاره به تجربه جدیدش در این مسیر، با خوشحالی ادامه میدهد: «مدتی است با همکاری یک موسسه خیریه بینالمللی که در زمینه حمایت از همسران و فرزندان پناهندگان و اتباع خارجی فعالیت میکند، آموزش به 63 خانم اتباع خارجی شامل خانمهای افغان، عرب و... را در شهرری شروع کردهام. برایم بسیار باعث خوشحالی است آن خانمها که منزوی، افسرده، بیحوصله و ناامید بودند، بعد از 5،6 ماه شرکت در کلاسهایم، با یادگیری هنر چهلتکه و رسیدن به درآمدزایی، به خانمهایی باروحیه، باانگیزه، بشاش و اجتماعی تبدیل شدهاند. این تجربه خوب باعث شده برای برگزاری یک کلاس جدید با حضور 60 بانوی پناهنده دیگر در مهرماه جاری هم برنامهریزی کنیم.»
برای حسن ختام از چرایی این همه اشتیاق برای آموزش و کارآفرینی میپرسیم و او با لبخند شیرینی میگوید: «کمک به توانمندسازی همنوعان واقعاً حس خوبی به من میدهد؛ یک احساس رضایت درونی که باعث میشود اصلاً به پول و درآمد فکر نکنم. برای مثال، من از اینکه امروز این خانمهای افغان و عرب را شاد و امیدوار میبینم که حالا در زندگیشان هدف دارند و احساس مفید بودن میکنند، واقعاً خوشحالم و این تغییر روحیه آنها را با میلیاردها تومان معاوضه نمیکنم.»
خدا از او راضی باشد
«مرضیه احمدی» که همراه «هستی»، دخترش به کارگاه خانم نادریفر آمده، میگوید: «حس خیلی خوبی دارد که بتوانی از هنر دست خودت به درآمد برسی. من با شرکت در کلاسهای خانم نادری فر به سطحی رسیدهام که خودم میتوانم سفارش کار بگیرم و درآمد داشتهباشم.»
اینطور که پیداست، او هم قرار است به جمع مربیان و کارآفرینان هنر چهلتکه ملحق شود: «در این مدت از دوستان و آشنایان درخواستهایی برای آموزش داشتهام. اما در صحبتهایی که با خانم نادری کردیم، تصمیم دارم در شهرستان خودمان -شاهرود- یک کارگاه کوچک چهلتکه راهاندازی کنم و به علاقهمندان آموزش دهم. مسئولان یکی از پایگاههای بسیج شهر هم از این طرح استقبال کرده و گفتهاند مکان موردنیاز را در اختیارم قرار خواهند داد.»
«صدیقه کریمی» هم که مانند مربیاش همهفن حریف است و هنرهای متعددی دارد، میگوید: «پول برای خانم نادریفر بیاهمیت است. واقعاً با دلسوزی به هنرجویان آموزش میدهد و برایش مهم است که شاگردانشان بعد از مدتی بتوانند روی پای خودشان بایستند و خودشان کارآفرین شوند. ما از ایشان راضی هستیم. انشاالله خدا هم از او راضی باشد.»
گزارش از مریم شریفی
منبع: مجله فارس پلاس
* انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «ماهنامه کارآفرین ناب» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.